کد مطلب:270682 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:239

چگونگی ارتباط انسان با خدا
پس از این فراز نورانی و بیان حقیقت توحید، علی (علیه السلام) به این پرسش پاسخ می دهد:

اكنون كه خالق هستی قابل توصیف و درك و رؤیت نیست، و از تشبیه و مماثله و محدودیّت منزّه است، پس انسانِ خاضع، در برابر قدرت او و سالكِ به سوی او، چگونه می تواند با چنین خداوندی ارتباط برقرار كند و از او شیوه سلوك و حركت و حیات را بیاموزد؟

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در فراز دوم پاسخ می دهند:

خداوند با خلق و بندگان، با واسطه مرتبط می شود و خود را به وسیله انسان هایی با ویژگی های خاص، به خلق می شناساند و به آنها چگونه زیستن و چگونه مردن را آموزش می دهد.

از آنجا كه علی (علیه السلام) این خطبه را در مقطع تاریخی خاص و بعد از حادثه قتل خلیفه سوم ایراد نموده اند، فراز دوم را با مَطلَعی آغاز می كنند كه هم تأسف و حسرتی است بر كنار زدنِ این واسطه های فیض، و هم بشارتی است به پایان یافتن دوران سیاهی و انحراف، و از سرگیری رابطه جامعه انسانی با آنها:

آنكه در پشت ابرهای تیره جور و ستم، پنهان شده بود، سر برآورد و در میان فرار ابرها و به هم خوردن آنها، برقی جهید و نوری درخشید و شعاع آن، سر برآورد و نور آن تلألؤ زنان، گسترش یافت و همه جا را روشن ساخت. و كجی و انحرافی كه در سایه تاریكی حاكم، شكل گرفته بود، از پرتو این طلوع ودرخشش، اعتدال و راستی و درستی یافت، خداوند قومی را جایگزین قومی نمود و روزگاری را به روزگار دیگری بدل كرد.

این تحوّل ـ رفتن باطل و آمدن حق، و طلوع صبح رهایی بعد از سیطره سیاهی ورفتن ابرهای تیره وبه هم خوردن آنها و بیرون جهیدن برق حیات ـ چیزی بود كه ما انتظار آن را می كشیدیم، آنسان كه قحطی زده گرفتار خشكسالی، به انتظار آمدن باران، به آسمان رحمت حق چشم دوخته است، تا زمینش حیات پیدا كند و تنگی زندگیش به گشادگی روزی بدل شود.

«قد طلع طالع ولمع لامع ولاح لائح واعتدل مائل، واستبدل اللّه بقوم قوماً، وبیوم یوماً، وانتظرنا الغیر انتظار المجدب المطر».

«طلوع كننده ای طلوع كرد، درخشنده ای درخشیدن گرفت،آشكار شونده ای آشكار شد، وآنچه كج ومنحرف شده بود، راستی یافت. خداوند مردمی را به مردم دیگر بدل نمود وروزی را به روز دیگر. دگرگون شدن روزگار را انتظار می كشیدیم، آنسان كه قحطی زده چشم به راه باران دارد».

باشد كه با این تغییر و تحول، انسان ها چون زمین مرده، حیات پیدا كنند و جام های فلاح را از دست واسطه های فیض حق، سر كشند. زیرا زنده بودن و رویش و سبز شدن گلِ وجودِ انسان ها، به وجود این واسطه ها و حجت های بعد از رسول بستگی تام دارد چرا كه:

1 ـ انّما الائمة قوّام الله علی خلقه: تنها امامان و حجّت های بعد از رسول خاتم، كسانی هستند كه خداوند آنها را بر همه آفریدگانش قائم نموده است، تا خلق را به پا دارند و آنها را زنده نگهدارند و بر آنها حافظ و نگهبان باشند و بدون حجت، هیچ موجودی حیات ندارد و به پا نمی ایستد، زیرا تنها آنان، قِوام و عماد و تكیه گاه خلق هستند و در نبودِ آنها همه چیز فرو می ریزد و زمین اهل خود را فرو خواهد برد.

2 ـ عرفائه علی عباده: آنها كارگزاران خداوند بر بندگانش می باشند. خداوند آنها را مدبّر، خلیفه و حاكم و رئیس بر بنده هایش قرار داده، تا به انسان ها روش سلوك و زندگی را بیاموزند و سیاست و چرخش امور فردی و اجتماعی آنها را عهده دار شوند.

در یك مرحله، قوام و برپا داشتنِ خلق به آنها واگذار شده و در ادامه، تداوم حیات انسان ها و سیاست امور و نظام بخشیدن و شكل دادن به حیات آنها، در حیطه و حوزه مسئولیت آنها است. حضرت با تعبیر «انّما» و آوردنِ ادات حصر، این مسئولیت را منحصر در ائمه می داند كه حاكمیت بر خلق و قیام به امور دین ودنیای آن ها، اختصاص به آنها دارد و غیر آنها هر كس باشد، طاغوت است و از مدار نظام الهی خارج است.

3 ـ لا یدخل الجنة الاّ من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النّار الاّ من انكرهم و انكروه: آنها، نه تنها در عالم دنیا، قائم و عریف بر خلق و عباد هستند، بلكه در دنیای دیگر و عالم آخرت هم، میزان اعمال و معیار بهشت و دوزخ می باشند.

شناخت شخصیت و پذیرش حاكمیت و تسلیم ولایت آن ها بودن، و اهتمام در تبعیت و ادای حقوق آنها، جواز ورود به بهشت است، كه در آن صورت، آنان نیز تو را به این ویژگی ها می شناسند و به تو اجازه ورود می دهند.

جهالت و پشت كردن و انكار نمودن و عصیان و ظلم به آنها، مساوی با حبس وخلود در دوزخ است ودر آن وقت است كه آنها نیز به تو پشت می نمایند و از تو اعراض می كنند و تو را به تشیّع و تبعیّت نمی شناسند.

به همین جهت علی (علیه السلام) در جای دیگری می فرمایند:

«علیكم بطاعة من لا تعذرون بجهالته» [1] .

«بر شما باد اطاعت از كسانی كه در شناختن شان معذور نیستید».

و به همین جهت شناخت حجت و امام از اصول دین است نه از اصول مذهب.

این بیان حضرت، كه در كلام امامان دیگر بر آن تأكید وبدان تصریح شده، در حقیقت تفسیر این آیه شریف است:

(... وَ عَلَی الاَْعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِیماهُمْ وَنادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَیْكُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ) [2] .

«و بر اعراف، مردانی هستند كه هر یك از اهل بهشت و دوزخ را، از سیما و چهره آنها می شناسند بهشتیان را ـ كه هنوز وارد آن نشده ولی بدان امید دارند ـ آواز می دهند كه: سلام بر شما».

كه در ادامه سوره، در آیه (49) جواز ورود از جانب همین ها داده می شود:

(اُدْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْكُمْ وَ لا اَنْتُمْ تَحْزَنُونَ)

«به بهشت درآیید، نه بیمی بر شماست ونه اندوهگین می شوید».

پرسش اساسی در آیه، این است كه این رجال با این ویژگی كه بالاتر از تقسیم بندی اهل بهشت و دوزخ، هر دو گروه را می شناسند و برای اهل بهشت جواز ورود به آن را صادر می كنند، چه كسانی هستند؟ آیا می توانند جز ائمه و كسانی كه علی7 در این خطبه ها ویژگی های آنها را بیان نموده باشند؟

انسان های عادی در نهایت هرچند خوب باشند، می توانند اهل جنّت باشند، اما اینكه بر انسان ها ناظر و شاهد بوده و قسیم بهشت و دوزخ باشند، چنین وصفی جز در حق كسانی كه قائم بر خلق و عریف بر عباد باشند، روا نیست.

و عجب از مفسران كه وضوحِ آیه را در پرده های ابهام فرو برده اند و به جای پرده برداری و تفسیر آیه، چه پرده ها و حجاب هایی كه بر آیه نكشیده اند.

و چه زیبا حضرت خطبه را در وصفِ اسلام و قرآن ادامه می دهند، با تأسف از اینكه ما از شرح آن معذوریم.


[1] نهج البلاغه، حكمت 156.

[2] اعراف، 46.